مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
پـروانه زادهایم که با سوخـتن خـوشیم ما کـوچ کـردهایم ولی با وطن خوشیم مـا از طُـفـیـلـیِ گِـلِ یــاریـم هـرکـجـا خیمه زدیم اگر، به هوای قرَن خوشیم ایل و تبارِ عشق به یک ریشه میرسد آئـیـنۀ هـمـیم که با خـویـشـتـن خوشیم از هرچه نعمت است به ما بهترش رسید با یک حسین عاشق و با دو حسن خوشیم عطرِ نجف که میوزد آواره میشویم تقصیرِ ما که نیست فقط با وطن خوشیم آوارهایـم؛ مـثـلِ اویـسِ یــمــن شــدیـم شکـرِ خـدا هلاکِ دو جانم حسن شدیم تنهـا زمینِ جـلـوۀ تو سامـرا که نیست عالم پُر است از تو و نورت کجا که نیست؟ گفتیم جان حسن به تو، زهرا جواب داد فرقی میان عسکری و مجتبی که نیست در نا کـجـای عـالــمـی اما خوشـیم که از تار و پودِ ما غمِ عشقت جدا که نیست گـفـتند تو کـریمی و چیزی نخـواستیم غیر از خودت که حاجتِ ما جز شما که نیست تا با تـوأیم آنچه که داریـد مـال ماست پیشِ کریم صحبت این حرفها که نیست با دستِ تو بساطِ کـرَم جور شد حسن تنها گـدای سامـره مـشهـور شد حـسن عاشـق شدیم عـاشق کـشور گشاییات مـا را رهـا نـمیکـنـد این دلـربـاییات ای کودک مـدیـنۀ زهـرا، جهـان بساز قـربـانِ پـنجـههای شـگـفت خـداییات ای یـازده حـسـین و حـسن یازده علی در کِسوَت کـرامت و بیانـتـهـایـیات فـصـل انـار آمــده و چــیــده فـاطــمـه تا تـر شود دوبـاره لـبِ مـجـتـبـاییات آوردی از حـجـاز پِیِ خویش قـبـله را تـا دل بـَری بـه جـاذبـۀ سـامـرایـیات با نـورِ تـو تـبـسـم مـادر به مـا رسـیـد از مهرِ فـاطـمـه دو برابر به ما رسید هرچند نـیست از من و از ما قـلـیلتر نـشـنـیـدهایـم از تـو و ایـلت جـلـیـلتـر آبِ قــلــیــل آمــده دریــا شــدیــم زود تا کامِ ما شد از لبِ این سـلـسـبـیل تـر پشت درت هرآنکه گدا شد بزرگ شد دور از تو هرکه سربههـواتر، ذلیلتر گـنجـشکهای پـرسه زنی صبح آمدیم وقـتی که پـر زدیم ز همه جـبـرئیلتر این حال عشق چیست که تا گفتهام حسن این چشم میشود همه شب بیدلیل، تر فیض حدیث توست که عاشقترین شدیم از زائـران دائـم هــر اربـعـیـن شـدیـم کـوچـانـدهای قـبـلـۀ مـا را بـه سـامـرا بـایـد نـدیـد غـیـرِ خــدا را بـه سـامـرا راهـی دراز آمــدهایــم از مـدیـنـه کـه بر رُخ کـشـیم خاک شما را به سـامرا طعـمِ اجـابت تو چـشـید آنکه پیـشِ تو بـالا گـرفت دسـتِ دعـا را به سـامـرا تو زائرت حسین و اباالفضل و زینب است مـا دیـدهایـم کـرب وبـلا را به سـامـرا ســردابـت آمــدیـم نـدیـدیـم یــارِ خـود گـشتیم در پیاش همهجا را به سامـرا ما را که کُشت زخمِ بلاهای غـیبـتـش ما را سفارشی تو بفرما به حـضرتش ما شیـعـهایم شـیعـه اگر امـتـحان شود آری زمـان؛ زمـانِ امـامِ زمــان شـود فـرمـوده است فـاطـمـه اَلجّـارُ ثُـمَّ دار بـایـد که غـزه غـصـۀ ایـرانـیـان شود اسلام سخت ریـشه دوانده به خـونِ ما این سرزمین به خونِ جوانان جوان شود رسوا شـوند جـمع مسلـمـان فـروشها وقتی که پشتِ بیطرفیها عـیان شود محکم بایست مسجدالاقصی که زودِ زود غـزه دوبـاره صاحـبِ این آستان شود ای کاخِ ظلمِ سُستتر از تارِ عنکبوت چیزی نماده است که طوفان عیان شود صهیون بمیر، وعدۀ حق است یک کلام ما میرسیـم تا که بـمـیـریـد والسـلام |